دستنوشته های عاشقانه یک کاکتوس🌵
سربه زیر افکندی و ندانستی که در دلم چه غوغایی به پاکردی.نغمه خداحافظی ات هنوز هم درگوش هایم چون طنین سهمناک غرش ابرهای بارانی میپیچد...
ومن هنوز مات اینم، ابر دل تو می غرید پس چرا چشم من میبارید؟!
چشم های بارانی من نه میتوانست جلوی کوچ پرستوهای عاشق رابگیرد نه جلوی رفتن تورا ...
اما عشق من به خاطر داشته باش درلابه لای خاطرات تلخت دختری اینجا نشسته، چشم به راهی دارد که روزی از ان گذشتی...
با اسب خیال به سوی ارزوهایی می تازد که مقصد آنان تویی...
هرروز برسر ان راه مینشیند وشانه برموهایی میزند که روزی انان را دوست داشتی.آنقدر غزل می سراید تاروزی که بازمیگردی باموهای افشان برشانه اش با غزلی که سروده ازتو استقبال کند.
دختری اینجا همچون لاله سردرگریبان فروبرده ودرمیان نرگس زاری نشسته چشم به راه...
دسته ای از نرگس های عاشق بر دامنش بوسه میزنند و منتظر روزی هستندکه تقدیم وجود تو شوند ...
#دست نوشته های عاشقانه یک کاکتوس
برچسب ها: دستنوشته عاشقانه٫عاشقانه های کاکتوسی ,
[ بازدید : 69 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]